بازیهای روانی
Games People Play
دوستانی که دورههای مقدماتی و پیشرفتهی تحلیل رفتار را گذراندهاند، واژهی بازیهای روانی را به دفعات شنیدهاند. بازیهای روانی در نهایت به تخریب صمیمیت منجر میشود و چون همهی کسانی که بازی روانی راه میاندازند از ماهیتِ بازی بودنِ این رفتارها آگاهی ندارند، بنابراین بازی همچنان به حیات خود ادامه میدهد و صمیمیت نیز دایم تخریب میشود. بازیهای روانی الگوهای پیچ در پیچ رفتارهایی است که آدمها از کودکی یاد میگیرند که به کار ببرند اما یاد نمیگیرند که ماهیت آن چیست. هدفگرایی به عنوان یک ویژگیِ مخرب، آدمهایی را پرورش میدهد که برای رسیدن به هدف، حاضر شوند دست به هر کاری بزنند و رفتار خود را هرگونه که منِِ کاذبشان دیکته میکند توجیه کنند. بسیاری از مردم چون خودشان بازیهای روانی که در آن غرق شدهاند را نمیشناسند، گمان میکنند که دیگران نیز از درک و تشخیص این بازیها عاجزند. اما امروز به یُمنِ امکانات موجود در حیطهی تخصصی روانشناسی و رفتارشناسی بسیاری از این بازیها قابل تشخیص است. وقتی بازی بین دو نفر برقرار میشود تحلیل آن چندان دشوار نیست، دشواری آنجا رخ میدهد که تعداد افراد از دو نفر بیشتر شود. در اینصورت آشفتگی عظیمی رخ میدهد که بعدها معلوم میشود کسان دیگری نیز در این بازیها حضور داشتهاند که پیدا نبودهاند. هستهی اولیهی یادگیری بازیها در دوران کودکی رخ میدهد و با گذشت زمان شاخ و برگ میگیرند و متحول میشوند. بسیاری از افراد, بازیها را نوعی توانایی و ذکاوت میدانند و تلاش میکنند با افتخار, فوت و فن آن را به نزدیکان به خصوص بچههایشان آموزش دهند. خانواده, نقشه و طرح بازیها را خیلی دقیق برنامهریزی میکند و کودک از همان روزهای آغازین دبستان, نیرنگهای خود را آغاز و به اساس تجربههای روزمره، خیلی حرفهای و مسلط مجریِ بازیهای مخربی میشود که آموخته است. خانوادهی بدبین که همه چیز را مشکوک مینگرد به کودک خود میآموزد که به مردم اعتماد نکند و سعی میکند به او تفهیم کند که مردم بدذات, پست و شرورند و حقشان است اگر به آنها ضربه بزنیم. پُستها و مقامهایی که از راه بازیها به دست میآید برای صاحب پُست و برای اطرافیان او به شدت خطرناک و مخرب خواهد بود.
مردم در روابطشان با یکدیگر دائم در حال بازی هستند و با به کارگیری انواع بازیهای روانی به طور ناهشیار تلاش میکنند که صمیمیت را از بین ببرند. به نظر میرسد در ناخودآگاهِ آنها ترسی مبهم از صمیمی شدن وجود دارد و این ترس، آنان را به سوی تخریب صمیمیت سوق میدهد. بنابراین آنان دست به تخریب چیزی میزنند که خواهانش نیز هستند. یکی از کنشهای مخربِ بازی این است که مردم در پشتِ نابودی چیزی آرام میگیرند که نیازمندش نیز هستند. این تناقض ریشه در پارادوکسهای تو در توی هیجانی و مکانیسمهای دفاعی دارد. مردم با به کارگیری بازیهای روانی تلاش میکنند که رابطه را به کلافی سر در گم تبدیل کنند و خودشان را دور بزنند. سودِ دور زدنِ خود، رسیدن به نعمت والای نفهمیدن است! |
نیاز به بازی، بر بستری از احساس حقارت و خود کم بینی شکل میگیرد که محصول خانوادههای ناسالم است. به بیان دیگر یک کنشِ اساسیِ بازیها جبران نقایص شخصیتی و هویتی است و کاملاً ناخودآگاه شکل رخ میدهد، یعنی شخصی که بازی روانی میکند آگاه نیست که درحال جبران نیازهای شخصیتی خود است. شدت و پیچیدگی بازی، رابطهی مستقیمی با شدت و پیچیدگی خلاءهای شخصیتی فرد دارد.
بدون تردید شرکت در این دورهی آموزشی و یادگیری بازیهای روانی و تشخیص آن سهم بسیار عظیمی در کنترل رفتار و تحقق صمیمیت و ایجاد لذت در زندگی دارد.