باورها
آلبرت الیس (۱۹۶۲) نظریهی عقلانی-عاطفی-رفتاری خود را این چنین ارائه داد که این وقایع و رویدادها نیستند که باعث آشفتگی، پریشانی و یا اضطرب آدمیمیشوند، بلکه برداشت و باورهای غیرمنطقی خود فرد از وقایع و پدیدههاست که موجب آشفتگی، پریشانی، اضطراب و همچنین سبب به وجود آمدن مشکلات متعددی در زندگی وی میشود.
الیس بیان میکند که مقصود از “باور” تنها طرز تفکر، دیدگاه، نظر، نگرش، یا عقیدهی فرد نیست، بلکه باور معرف عمل همزمان “فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن” است، زیرا این فرایندها با یکدیگر روی میدهند و تأثیر چشمگیری بر یکدیگر میگذارند. او معتقد است که منطقی(عقلانی) بودن همان فکر کردن، عمل کردن و احساس کردن به گونهای است که انسان را برای رسیدن به اهداف و مقاصد اصلی ترغیب میکند.
باورهای فرد دربارهی مفهوم خودش به طور کلی تمام باورهای دیگر و نحوهی رفتارش را تحت تأثیر قرار میدهد. دیدی که فرد دربارهی خودش چه شایستگی و چه عدم شایستگی، ارزشمند و یا بیارزش بودن، تأثیر زیادی بر باورهای دیگر و نحوهی رفتار او با دیگران دارد. باورها بر طبق میزان تأثیرشان در زندگی فرد طبقهبندی میگردند. بر این اساس بعضی از آنها نقش بسیار مهمی در زندگی دارند، در حالی که باورهای دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند.
اهمیت یک باور در تعداد ارتباطاتی که آن باور با دیگر باورها دارد منعکس میگردد و از طریق این ارتباطات، گسترهی تأثیرگذاری باور مشخص میشود. الیس معتقد است که رفتار و عواطف انسان، ناشی از باورها و اعتقادات و طرز تفکر اوست. در حقیقت این باورهای انسان است که نوع، وضعیت و شدت عاطفه و رفتار او را تعیین میکند. عقاید و باورها که به نظر الیس عامل اصلی کیفیت واکنش عاطفی فرد به وقایع و حوادث هستند به دو دستهی کلی منطقی و غیرمنطقی تقسیم میشوند
.
باورهای منطقی
باورهای منطقی منجر به پیامدهای عاطفی و رفتار سازنده و منطقی در فرد خواهد شد و منجر به رشد بقا و حفظ سلامتی روانی او میگردد. افرادی که شخصیت سالمی دارند، منبع کنترل خود را بر تفکر کارآمد بنا مینهند. به هر حال شخص در تلاش خویش برای حرکت در جهت رشد فردی با نشان دادن رفتارهایی مبتنی بر خودشکوفاییب، غالبا با کارشکنیها و خرابکاریهایی مواجه میشود که ناشی از تفکراتی است که مبتنی بر خودمغلوبسازی است.
.
اشخاصی که دارای باورهای منطقیاند بیش از دیگران واجد ویژگیهای زیر هستند
۱- افکار خود را بر پایهی واقعیتهای عینی و نه عقاید و باورهای ذهنی بنا مینهد.
۲- به احتمال زیاد هم از زندگی و هم از جان خود محافظت میکند.
۳- به خود کمک میکند تا هدفهای شخصی خویش را سریعتر روشن سازد.
۳- میکوشد تا حداقل تعارض یا تضاد شخصی و پریشانی را برای خود به وجود آورد.
۴- از درگیر شدن در تعارضها و تضادهای شخصی با افراد مهم در زندگی خود اجتناب میکند.
باورهای غیرمنطقی
منشأ نظریهی باورهای غیرمنطقی به الیس منسوب است. اگرچه زیرساخت فلسفی افکار او به برخی از فلاسفهی متقدم رواقی به خصوص زنو و اپکتتوس برمیگردد. اپکتتوس که در قرن چهارم قبل از میلاد میزیست، معتقد بود که انسآنها به وسیلهی اشیاء برآشفته نمیشوند، بلکه نگرشی که نسبت به امور و اشیاء پیدا میکنند، آنها را برآشفته میکند. الیس بر اساس مطالعات خود در مورد فلاسفهی باستان و نیز از طریق تجربهی ویژگیها و رفتارهای بیمارانش قانع شده بود که مردم به این دلیل بر رفتار غیرمنطقی خود پافشاری میکنند که مستمراً به خود تلقین میکنند که باید آنگونه رفتار کنند. ویژگی اصلی عقاید غیرمنطقی این است که توقعات خشک و تعصبآمیزیاند که با کلمات «باید» و «حتماً» بیان میشوند و الزام آورند.
جونز نیز در سال ۱۹۶۹ آزمون باورهای غیرمنطقی دهگانه را بر اساس نظریهی الیس ساخت. باورهای غیرمنطقی هر گونه فکر، هیجان و یا رفتاری است که منجر به تخریب نفس و از بین رفتن خود میشود و پیامدهای مهم آن اختلال در بقاء، خوشحالی و شادمانی است، به عبارتی باورهای غیرمنطقی عبارتاند از افکار و اندیشهها و عقایدی که در آنها اجبار، الزام و مطلقگرایی افراطی وجود داشته باشد و موجب بروز اختلالات عاطفی و رفتاری گردد. این گونه باورها در برخورد با حوادث و محرکهای خارجی پیامدهای عاطفی همچون ترس، اضطراب، خشم، گناه، غم و اندوه، خصومت و افسردگی ایجاد میکند. در حقیقت این باورهای انسان است که نوع، وضعیت و شدت عاطفه و رفتار او را تعیین میکند. زیرا رفتار و عواطف انسان ناشی از باورها و اعتقادات غیرمنطقی اوست و همین باورها، طرز تفکر انسان را نسبت به خود، جهان هستی و دیگران موجب میشود.
اضطراب، افسردگی، غم و اندوه، خشم و ترس، ناشی از باورهای فردی نسبت به جهان و دیگران است. توسل به عقاید ده گانه به اضطراب و ناراحتی روانی منجر میشود وقتی که فرد به چنین عقایدی توسل میجوید، در نگرش و برداشتهای خود شدیداً بر اجبار و الزام تأکید دارد و خود را بینهایت به وقوع امر خاصی مقید و پایبند میکند. بنابراین اگر فرد خود را از این قیدها برهاند به احتمال قوی در جهت سلامت نفس و رشد شخصیت حرکت خواهد کرد.
بک، علت اصلی ایجاد افسردگی را طرز تفکر افراد میداند. فرد افسرده به این دلیل دچار افسردگی میشود که استدلال و منطقش در مورد مسائل، اشتباه و نارساست. الیس نیز معتقد است ناراحتیها و اضطرابهای هر فرد زاییدهی باورهای غیرمنطقی اوست، او معتقد است انسان با تمایل ذاتی شدیدی برای باورهای غیرمنطقی متولد میشود. همه افراد تمایل شدیدی به شکست دادن خود دارند و نسبت به تغییر رفتار خود سهل انگاری میکنند. آنها وابستگی خود را به بسیاری از اسطورهها و تعصبات خانوادگی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی که از دوران اول زندگی آموختهاند حفظ میکنند و خواستههایشان را به صورت نیاز مبرم جلوه میدهند.
.
انواع باورهای غیرمنطقی
۱- توقع تأیید دیگران: این باور که باید از همه افراد مهم در زندگی خود عشق و تأیید دریافت کنیم.
۲- انتظارات بیش از حد از خود: این باور که باید ثابت کنیم کاملاً باکفایت، بسنده و در حال پیشرفت هستیم.
۳- آمادگی برای سرزنش: این باورکه وقتی مردم به شیوهای نفرتانگیز و ناعادلانه رفتار میکنند، باید آنان را مورد سرزنش و لعن قرار دهیم و از آنان به عنوان افرادی بد، فاسد و نابکار نام ببریم.
۴- واکنش عاجزانه به ناکامی: این باور که اگر امور مطابق میل نباشد، بسیار بد و ناخوشایند و حتی وحشتناک خواهد بود.
۵- بیمسئولیتی عاطفی: این باورکه پریشانی هیجانی در نتیجه فشارهای بیرونی به وجود میآید و ما توانایی اندکی برای کنترل یا تغییر احساسات خود داریم.
۶- نگرانی زیاد توأم با اضطراب: این باور که احتمال وقوع حادثه بد یا خطرناکی وجود دارد و باید در مورد آن به شدت دلواپس و نگران بود.
۷- اجتناب از مشکل: این باور که اجتناب از مشکلات و شانه خالی کردن از مسئولیتها خیلی آسانتر از مواجهه با آنها است.
۸- وابستگی: این باور که با پناه بردن به حالت سستی و رکود، لختی و ایستایی، بیحرکتی یا متعهد نبودن، میتوان خوش گذراند.
۹- درماندگی برای تغییر: این باور که وضع فعلی ما محصول تاریخچه و گذشتهی ماست و کمتر میتوان بر اثرات آن غلبه نمود.
۱۰- کمالگرایی: این باور که مردم و اضاع و احوال و شرایط باید بهتر از آن باشند که اکنون هستند و اگر نتوان راه حل مناسبی برای واقعیتهای مشکلآفرین پیدا نمود، زندگی بسیار وحشتناک خواهد بود.
.
افکار غیرمنطقی از دیدگاه الیس
۱- لازم و ضروریست همهی افراد جامعه ما را دوستبدارند و به ما احترام بگذارند.
۲- لازمهی احساس ارزشمندی، وجود بیشترین لیاقت، شایستگی، کمال و فعالیت شدید است.
۳- کسانی که خطا و اشتباه میکنند، باید بهشدت تنبیه و سرزنش شوند.
۴- اگر وقایع آنطور نباشد که ما میخواهیم، نهایتِ گرفتاری و بیچارگی بهبار میآید.
۵- ناخشنودی بهوسیلهی عوامل بیرونی بهوجود آمده و ما، توانایی کنترل آن را نداریم.
۶- چیزهای خطرناک و ترسآور، موجب نهایت نگرانی میشوند. فرد همواره باید تلاش کند تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیندازد.
۷- اجتناب از بعضی مشکلات زندگی و مسؤولیتها، آسانتر از مواجهشدن با آنهاست.
۸- باید متکی به دیگران بود و به انسان قویتری تکیه کرد.
۹- وقایع گذشته، تعیینکنندهی مطلق رفتار کنونی هستند و اثرات آن را نمیتوان نادیده گرفت.
۱۰- برای هر مشکلی، همیشه یک راهحل درست و کامل وجود دارد. گر انسان به آن دستنیابد، بسیار وحشتناک و فاجعهآمیز خواهد بود.
آقا دستت درد نکنه . خیلی عالی بود.خدا خیرت بده که روشنگری میکنی.
عالی
سلام
وقت بخیر
پرسشنامه ای که برای سنجش باورهای نامعقول هست را میشه لطفا معرفی بفرمایید؟
ممنون
سلام. پرسشنامه باورهای غیر منطقی جونز و پرسشنامه باورهای غیر منطقی الیس. میتوانید این پرسشنامه را در همین سایت اجرا کنید. پرسشنامه باورهای غیرمنطقی
سلام عالی بود مرسی
فقط اینکه اگه بخوایم در پایان نامه مون از همین مطالب استفاده کنیم
چه نام و نشانی رو باید برای منابع قید کنیم ؟! اینجا اسمی نبود که
سلام خب حالا چیکار کنیم باور با شبهات شکل میگیره چطوری باورمون رو عوض کنیم احساس درماندگی میکنم حس میکنم راهی نیست از همه عقبم اگه پیشرفت نکنم بقیه منو مسخره میکنن و دست می اندازند من آدم با استعدادی ام احساس لیاقت بهترین ها رو دارم چون یه چیزایی شده باید به بهترین ها برسم باید همه چی چیز جفت و جور سه این حقه کنه از موقعی که اینطوری فکر میکنم واقعا دارم عذاب میکشم قبلاً خوشحال بودم الان …. فهمیدم اشتباه میکنم نمیدونم چطوری فکر کنم چطوری مثبت اندیشی کنم وی به خودم بگم چیکار کنم نمیدونم واقعا راهنمایی کنین؟