طرحوارهها اطلاعاتی هستند که در مورد یک موضوع خاص در حافظه ما ذخیره شدهاند. ما هنگام تولد هیچ شناختی از دنیای اطرافمان نداریم. بهمرور زمان که رشد میکنیم، اطلاعاتی در مورد خودمان، دنیا و دیگران کسب میکنیم. این اطلاعات پراکنده بعد از مدتی حول یک موضوع دستهبندی میشوند و تشکیل یک طرحواره را میدهند.
بهعنوان مثال وقتی یک نوزاد به چیزی نیاز دارد گریه میکند، گریه به مراقبین او این پیام را میدهد که نوزاد به چیزی نیاز دارد و سعی میکنند نیاز او را برآورده سازند. نحوهای که مراقبین نیاز نوزاد را برآورده میکنند این پیام را به نوزاد میدهند که میتوانی روی ما حساب کنی. نوزاد این پیام را به عنوان اولین اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون در ذهن خودش پردازش میکند. بهمرور زمان که مراقبین نوزاد نیازهای مختلف او را برآورده میکنند نوزاد به این نتیجه میرسد که افرادی هستند که بهموقع به او رسیدگی میکنند و او میتواند به آنها دلبسته شود. اما اگر نوزاد، نیازی داشته باشد و نیاز او برآورده نشود دلبستگیاش مختل میشود.
دلبستگی مختل حاوی اطلاعاتی است مبنی بر اینکه افراد مهم زندگی بهموقع و به اندازه کافی در دسترس نوزاد قرار ندارند تا نیازهای او را برآورده سازند. در حالت اول یعنی دلبستگی ایمن، اطلاعات دریافتی از سوی والدین زمینهساز طرحوارههای سازگار یا مثبت میشوند و در حالت دلبستگی مختل، زمینه شکلگیری طرحوارههای ناسازگار را فراهم میکنند. بنابراین هر طرحواره به معنی وجود اطلاعاتی مبنی بر چگونگی برآورده شدن نیازهای اصلی ماست. به طرحوارههایی که در ابتدای زندگی به علت برآورده نشدن نیازهای هیجانی اصلی شکل میگیرند طرحوارههای ناسازگار اولیه گفته میشود که انواع مختلفی دارند: مانند رهاشدگی/بیثباتی، و محرومیت هیجانی. تاکنون ۱۸ طرحواره ناسازگار شناخته شده است که میتوانید در مقاله زیر آنها را مطالعه کنید.
طرحوارهها نشان از یک نیاز برآورده نشده دارد. در دوران بزرگسالی وقتی نیازهای ما برآورده نمیشود طرحوارههای ما فعال میشوند و احساسات منفی مانند خشم و غم را تجربه میکنیم. سپس برای کاهش این احساسهای ناخوشایند منفی از شیوههای مختلفی استفاده میکنیم که به آنها سبکهای مقابلهای گفته میشود. ممکن است تصمیم بگیریم که از دردهای ناشی از طرحوارههایمان اجتناب کنیم، یعنی در موقعیتهایی که باعث فعال شدن طرحواره میشود فاصله میگیریم. بهعنوانمثال کسی که طرحواره رهاشدگی دارد ممکن است برای اینکه رهاشدگی را تجربه نکند وارد هیچ رابطهای نشود. سبک مقابلهای دیگر جبران افراطی است. با استفاده از جبران افراطی برخلاف طرحواره عمل میکنیم. بهعنوانمثال قبل از اینکه رها بشویم خودمان دیگران را رها میکنیم. درنهایت ممکن است از سبک مقابلهای تسلیم استفاده کنیم. وقتی تسلیم طرحواره میشویم درد طرحواره را میپذیریم و به این نتیجه میرسیم که ما ارزش دوست داشته شدن را نداریم. بنابراین سبکهای مقابلهای روشهایی برای کنار آمدن با فعال شدن طرحوارههاست.
وقتی یک طرحواره فعال میشود و فرد از یک سبک مقابلهای استفاده میکند در حالتی قرار میگیرد که به آن ذهنیت میگوییم. بنابراین فرمول ذهنیت طرحواره ای عبارت است از: فعال شدن طرحواره + استفاده از سبک مقابلهای = ذهنیت. ذهنیتها انواع مختلفی دارند. هر ذهنیتی نشاندهنده فعال شدن یک یا چند طرحواره و استفاده از یک سبک مقابلهای است. ذهنیتها “وضعیت اینجا و اکنون” ماست. همان احساسها، افکار و رفتارهایی است که در لحظه حال از آنها استفاده میکنیم. مثلاً وقتیکه طرحوارهی بیاعتمادی/بدرفتاری فعال میشود و از سبک جبران افراطی استفاده میکنیم ممکن است احساس خشم کنیم و دست به پرخاشگری بزنیم. رفتارهای پرخاشگرانه ما یکی از ذهنیتها به نام ذهنیت کودک خشمگین است. ذهنیت های طرحواره ای به چهار دسته تقسیم میشوند: ذهنیتهای کودکانه، ذهنیتهای والد ناکارآمد، ذهنیتهای مقابلهای و ذهنیتهای سالم.
.
ذهنیت های طرحوارهای کودکانه
ذهنیت های طرحواره ای کودکانه حاصل فعال شدن طرحوارههای اصلی و نیرومند فرد است. وقتی فرد در این ذهنیتها قرار دارد رفتارهایش شبیه کودک است.
ذهنیت کودک آسیبپذیر
ذهنیت کودک آسیبپذیر حالتی است که در آن عواطف دردناک طرحواره بهطور کامل و مستقیم تجربه میشود. مثلاً یک فرد دارای طرحواره رهاشدگی ممکن است غرق در احساسات سوگ و افسردگی شود زمانی که معشوقش ترکش میکند. به این ذهنیت کودک آسیبپذیر گفته میشود زیرا زمانی که فرد در این ذهنیت است حالتی در دردها و آسیبپذیری کودکانه را تجربه میکند، او ممکن است احساس ناتوانی، درماندگی و بیچارگی را در برابر احساساتش تجربه کند. در ذهنیت کودک آسیبپذیر فرد بهصورت مستقیم عواطف مرتبط با طرحوارههایش را تجربه میکند.
ذهنیت کودک خشمگین
ذهنیت کودک خشمگین حالتی است که در آن هیجان و احساس غالب فرد خشم است و عواطف دیگر، یعنی آنهایی که کودک آسیبپذیر تجربه میکند، بلوکه میشوند. ذهنیت کودک خشمگین از قسمتهای آسیبپذیر خود در برابر احساسات طرحوارههای فعالشده حمایت و محافظت میکند. مثلاً وقتی فردی طرحواره رهاشدگیاش فعال میشود پرخاشگری میکند.
ذهنیت کودک تکانشگر
وقتی فرد وارد ذهنیت کودک تکانشگر میشود رفتارش شبیه کودکی میشود که هر کاری دلش میخواهد انجام میدهد، بینظمی میکند، ریختوپاش میکند، و بدون اینکه به عواقب کارهایش فکر کند آنها را عملی میکند. کودک تکانشی بیطاقت است، و نمیتواند رضایت آنی را به خاطر اهداف آتی به تأخیر بیندازد. این افراد لوس، عصبانی، بیدقت، ناشکیبا، بیتوجه و بیادب به نظر میرسند. کودک تکانشی بیطاقت است، و نمیتواند رضایت آنی را به خاطر اهداف آتی به تأخیر بیندازد. این افراد لوس، عصبانی، بیدقت، ناشکیبا، بیتوجه و بیادب به نظر میرسند. کودک تکانشی بیطاقت است، و نمیتواند رضایت آنی را به خاطر اهداف آتی به تأخیر بیندازد. این افراد لوس، عصبانی، بیدقت، ناشکیبا، بیتوجه و بیادب به نظر میرسند.
ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد
این ذهنیتها، مانند سبکهای مقابلهای هستند. ذهنیت های طرحواره ای مقابلهای سه نوع هستند: ذهنیت تسلیم شده مطیع، ذهنیت محافظ بیتفاوت و ذهنیت جبران کننده افراطی.
ذهنیت تسلیمشدهی مطیع
وقتی فرد در ذهنیت تسلیمشده مطیع است بهدرستی طرحوارهها اذعان میکند و گردن مینهد. این بیماران منفعل و وابسته به نظر میرسند. از دستورات درمانگر تبعیت میکنند. درمانده و ضعیف هستند. احساس میکنند حق انتخاب ندارند. این کارها را برای جلوگیری از انتقام و تلافی انجام میدهند.
ذهنیت محافظ بیتفاوت
هدف محافظ از درد آسیبپذیر بودن است. این سبک مقابلهای شبیه زره یا دیوار محافظتی است که ذهنیتهای آسیبپذیر درون آن پنهانشدهاند. بیماران در این حالت دچار کرختی یا پوچی میشوند. بدبینی و کنارهگیری از روابط، کنارهگیری اجتماعی، خوداتکایی افراطی، اعتیادهای خودآرامبخش، خیالپردازی، توجه برگردانی، محرک طلبی از ویژگیهای این ذهنیت طرحواره ای است.
ذهنیت جبرانکننده افراطی
این افراد برخلاف طرحواره واقعی عمل میکنند. این افراد ممکن است در دام رفتارهای منفعلانه پرخاشگرانه بیفتند. این افراد وسواسی هستند
ذهنیتهای والد ناکارآمد
این ذهنیتها نماد درونی شده والدین هستند. زمان فعال شدن بیماران در نقش والدین خودشان میروند و همانطوری با خودشان رفتار میکنند که والدینشان سالها قبل با آنها رفتار میکردهاند. دو نوع ذهنیت والد وجود دارد: ذهنیت والد تنبیهگر و ذهنیت والد پرتوقع
ذهنیت والد تنبیهگر
این ذهنیت در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی و افسردگی شدید دیده میشود. افراد دارای این ذهنیت، ممکن است خود را شیطانصفت، کثیف، یا بدسرشت میدانند. و خودشان را تنبیه میکنند.
ذهنیت والد پرتوقع
ذهنیت والد پرتوقع کودک را برای دستیابی به انتظارات غیرواقعبینانه والدین تحتفشار قرار میدهد. از نظر این افراد کمالگرایی بسیار خوب است و اشتباه کردن و خودانگیختگی بسیار بد است این ذهنیت در اختلال شخصیت خودشیفته و اختلال وسواسی جبری شایع است.
ذهنیتهای طرحوارهای سالم
ذهنیتهای طرحواره ای سالم، ذهنیتهایی هستند که در آن نیازهای فرد ارضا شدهاند و او به صورت منطقی، آگاه از احساسات خویش است.
ذهنیت کودک شاد
ذهنیت کودک شاد حالتی است که در آن نیازهای فرد برآورده شده است و او احساس محبت، پیوند، خرسندی و رضایت خاطر میکند. این ذهنیت با هیچکدام از طرحوارههای سازگار اولیه ارتباط ندارد، چون نیازهای اصلی ارضا شده است. کودک شاد نشانگر عدم فعالسازی طرحوارههای ناسازگار اولیه است.
ذهنیت بزرگسال سالم
ذهنیت بزرگسال سالم حالتی از آگاهی است که در آن فرد قادر است به مسائل و مشکلاتش بهصورت عینی، منطقی، و بدون درگیر شدن با احساسات دردناک درحالیکه از آنها آگاه است فکر کند.
وظایف:
۱- حمایت، تأیید و محافظت از کودک آسیبپذیر
۲- محدودیت گزینی، برای کودک عصبانی و تکانشی،
۳- جنگیدن با سبکهای مقابلهای ناسازگار و ذهنیت والد ناکارآمد یا تعدیل آنها
تفاوت افراد سالم و افراد آسیبدیده، در شدت و اثربخشی ذهنیت بزرگسال سالم است. ذهنیت بزرگسال سالم میتواند ذهنیتهای ناکارآمد را تعدیل کند. مثلا در هنگام عصبانیت، پرخاشگری و رفتارهای غیر قابل کنترل را مهار کند.
از زحمات متخصصین مرکز آگاهان سپاسگزارم.