دختران در دورهی بلوغ، علاوه بر تغییرات جسمی، دستخوش یکسری تغییرات و علائم روانی میشوند که در بسیاری موارد به ایجاد دلهره و نگرانی در والدین منجر میشود. هرقدر والدین بیشتر بدانند که تغییرات خلقی، روانی و رفتاری دوران بلوغ تا حد زیادی منشاء زیستی و فیزیولوژیکی دارد، بیشتر میتوانند ضمن درک شرایط، کنترل امور را در اختیار بگیرند
اساسیترین ویژگیهای روانی و رفتاری در سن 10 تا 14 سالگی شروع میشود. این ویژگیها عبات است از: میل به گوشهگیری، حساسیت زیاد نسبت به انتقاد، بیقراری، بیثباتی، تحریکپذیری، مخالفت با خانواده، در رؤیا فرو رفتن، شرم و حیای مربوط به تغییرات جنسی، نافرمانی، خیرهسری و خودرأیی، افت اعتماد به نفس، تمایل شدید به ارتباط با دوستان و گفتگوهای پنهانی، حساسیت نسبت به ظاهر خود و صرف وقت زیاد جلو آینه، تمایل به پوشیدن لباسهائی متفاوت با معیارهای خانواده و همسان با گروه همسالان.
این علائم در حدود یک سال قبل از بلوغ آغاز میشود و با افزایش سن بر شدت آن افزوده میشود و در مراحل پایانی بلوغ، تغییر شکل داده و به ویژگیهای جدیدی تبدیل میشود. دخترانِ 15 تا 19 ساله، هرچند هنوز هیجانات دورهی قبل را تجربه میکنند، با شکل متکاملتری از ویژگیها مواجهاند. در این دوره، کنجکاوی در بارهی جنس مخالف افزایش مییابد و رؤیاهای عاشقانه، قسمت زیادی از اوقات زندگی را به خود اختصاص میدهد. تفکر، صورتِ انتزاعی به خود میگیرد که مرحلهی تازهای از هویتیابی و شناخت خویشتن است. تحصیل، شغل، انتخاب همسر و ازدواج، بخش مهمی از اشتغالات ذهنی را تشکیل میدهد. شکلِ رابطه با والدین عوض میشود و رابطهی کودک با پدر یا مادر، جای خود را به رابطهی بزرگسال با بزرگسال میدهد. این وضعیت، توقعات زیادی را در فرد به وجود میآورد و به همین دلیل، دخترِ نوجوان، در این سن نسبت به برخوردِ بزرگسالان با خود، بسیار حساس و نکتهبین است. طنازیها و عشوهگریهای دخترانه که در این دوره با شدت زیادی نمایان میشود، دختران را در رسیدن به احساس کفایت و توانمندی یاری میدهد. در غیر اینصورت نوعی احساس بیکفایتی و بیارزشی بر فرد غالب میشود. آرایشهای گوناگون و لباسهای متنوع و رنگارنگ نیز تلاشی برای افزودن بر احساس ارزشمندی و دفاعی در برابر بیکفایتی است. چنین تلاشهائی را حتی اگر افراطی به نظر برسد نباید غیرمحترم شمرد و آن را سرکوب کرد.
رابطهی مادر – دختر مهمترین شاخصِ سلامت و بهداشت روانیِ دختران در این دوره است. این رابطه از دورهی کودکی پایهریزی میشود و در طول بلوغ متکامل شده و به نتیجه میرسد. دخترانی که از پویائیِ این رابطه بهرهمند بودهاند و مادرانی عاطفی، متفکر، حمایتکننده و پذیرنده داشتهاند، در مقایسه با سایر دختران، از احساس کفایت و عزت نفس بیشتری برخوردارند و برای اثبات توانائیهای خود کمتر به رفتارهای ناهنجار روی میآورند و حتی نابسامانیهای روانی در این دختران بسیار کم مشاهده میشود.
برای دختران، پدر جایگاه ویژهای دارد و نوع نگرشی که به او دارند، به شدت بر احساس و تصاویر ذهنی آنها نسبت به جنس مذکر تأثیر گذاشته و روابط آیندهشان با همسر را تحت تأثیر قرار میدهد.
هرچند از نظر فیزیولوژیک، بسیاری از دختران در حدود 11 سالگی قادر به باردار شدن هستند، لیکن این یک دلیل کافی برای ازدواج آنها در این سنین نیست. آمار طلاق در بین دخترانی که در سنین 14 تا 17 سالگی ازدواج میکنند، دو برابر بیشتر از کسانی است که در سنین 18 تا 19 سالگی ازدواج میکنند و نیز کسانی که در سنین 18 تا 19 سالگی ازدواج میکنند 65 در صد بیشتر از کسانی که در سن 20 سالگی ازدواج میکنند به دادگاههای طلاق مراجعه میکنند. این آمار نشان میدهد که فشار ناشی از اضطراب و هیجانهای دوران نوجوانی با مشکلات زندگی مشترک در هم میآمیزد و خیلی زود دختر نوجوان را به پای میز طلاق میکشاند.