اغلب ما افراد وسواسی را به عنوان آدمهایی که خیلی میشویند و میسابند میشناسیم. این نمونه آشنایی از رفتار وسواسی است، اما رفتارهای وسواسی دامنه گستردهای دارند. رفتارهایی مثل چک کردن، شمردن، انجام آداب و مناسک خاص میتوانند در زمره رفتارهای وسواسی قرار گیرند. گاهی وسواس در سطح فکر بروز میکند، که به آن وسواس فکری میگویند. در وسواس فکری یک فکر آزار دهنده به طور غیر قابل مقاومتی وارد ذهن فرد میشود و تکرار میشود. محتوای فکر میتواند شامل تصاویر و صحنههای وحشتناک مثل آتش سوزی و تصادف و تخریب باشد. فرد از غیرمنطقی بودن افکار خود آگاه است اما نمیتواند جلوی ورود آنها به ذهن اش را بگیرد. سارا بشدت از آلوده شدن میترسد، اگر او احساس آلودگی بکند، به هیچ وجه نمیخواهد بدن خود و یاحتی چیزهای متعلق به خود را در خانه و دور و بر آن لمس کند. او به هیچ وجه دستگیره درها و حتی شیر آبی که قبلا دست دیگران به آنها خورده را لمس نمیکند و درها را با پا و یا با آرنج خود باز میکند و حتی شیرهای آب را با آرنج خود باز و بسته میکند.
سارا سعی کند از دستکش برای گذاشتن آشغالها در ظرف آشغال استفاده کند. او به هیچ وجه حاضر نیست چیزی را از زمین بردارد، با دیگران دست نمیدهد و به طور کلی از دست زدن به هر چیزی که به نظرش آلوده میرسد اجتناب میکند.
اختلال وسواس فکری عملی (Obsessive Compulsive Disorder)
در کودکان به صورت تفکرات مزاحم و تکرار کلیشه وار رفتارهای خاصی بروز می کند که موجب نگرانی آنان میشود. این گونه افکار ناخواسته بوده و همیشه مزاحم و ناراحت کننده هستند. رفتار و عادتهای وسواسی، اعمالی هستند که کودک آنها را بارها و بارها تکرار می کند. این افکار نه تنها خوشایند نبوده بلکه مفید هم نیستند. در بسیاری از موارد، وسواس در کودکان همانند بزرگسالان است ولی غالبا تشخیص و درمان نمی شود. چنان چه این وسواس درمان نشود، نه تنها باعث ناراحتی و استرس بیشتر کودک شده بلکه ممکن است موجب اختلالاتی در امور تحصیلی، روابط طبیعی اجتماعی و رشد عاطفی وی شود. وقتی وسواس کودک بسیار شدید باشد، دوستان و همکلاسیهای او علائم و نشانههای وسواس او را به سخره گرفته و باعث گریه و آزار او می شوند. عاقبت کودک منزوی و از مدرسه گریزان می شود. دانشمندان هنوز علت واقعی وسواس را به طور کامل کشف نکرده اند و مانند سایر بیماریهای روانی، تحقیقات زیادی باید در این زمینه انجام شود تا علت واقعی این نوع بیماریها آشکار گردد.
وسواس نتیجه ترکیب عوامل مختلف زیستی(ژنتیک)، روانی و اجتماعی است.
در فردی ممکن است علل عمده این بیماری، عوامل زیستی(ژنتیک) باشند، در حالی که در فرد دیگر، ممکن است عوامل روانی یا اجتماعی باشند. به عنوان مثال، ممکن است پسر جوانی در مقابل عفونت گلو مصونیت کمتری داشته باشد و این امر باعث به وجود آمدن علائم و نشانههای وسواس شود که در این صورت می توان گفت این فرد به طور زیستی آسیب پذیرتر بوده است. در حالی که یک زن ممکن است علائم و نشانههای وسواس را بعد از یک واقعه تجاوز جنسی کسب کرده باشد که در چنین حالتی میگوییم عوامل روانی در ایجاد وسواس دخالت داشتهاند.
در بعضی افراد مخصوصا کودکان، عوامل به وجود آورنده وسواس بیشتر جنبه ژنتیک دارد. در واقع میتوان گفت که علائم و نشانههای وسواس فکری عملی تنها در۱۰ تا ۱۵ درصد افراد بسیار نزدیک کودک مبتلا به وسواس دیده میشود حتی اگر افرادی به طور ژنتیک مستعد مبتلا شدن به وسواس باشند باید این زمینه به وسیله عوامل اجتماعی تحریک شده باشد و اگر شرایط زندگی اجتماعی خوب باشد ممکن است فرد هرگز به این بیماری مبتلا نشود.
شرایط زندگی اجتماعی شامل وقایع بسیار جدی در دوران کودکی و نوجوانی است که فرد ممکن است از نظر عاطفی کمبود داشته و یا مورد تجاوز جنسی قرار گرفته باشد. از طرف دیگر وقایع کم اهمیت دیگری مثل تغییر شغل و مدرسه نیز می تواند باعث شدت آن شوند. بزرگسالانی که مبتلا به وسواس هستند، می ترسند مبادا آن را به کودکان خود منتقل کنند. با این حال، احتمال منتقل شدن این امر ۵ درصداست. بعلاوه اگر فرزند این افراد بدشانس باشد و این انتقال به وقوع بپیوندد، آنان به اندازه کافی از مشکل آگاهی دارند و میتوانند در همان مراحل اولیه به فرزند خود کمک کنند. اگر میل شدید برای انجام یک رفتار یا عادت، خیلی قوی باشد و نتوانید در مقابل آن مقاومت کنید آن وقت است که میگوییم این عادت به وسواس تبدیل شده است. این افکار وسواسی و رفتارهای غیرارادی وسوسه معمولا وقتی مشکل ساز میشوند که زندگی بزرگسالان یا نوجوانان را تحت تاثیر قرار میدهد و باعث افزایش استرس و نگرانی میشود. همه ما عادتهای کوچکی داریم که شاید با انجام آنها احساس راحتی و آرامش کنیم یا حتی ممکن است این عادتها ما را از انجام کارهای مهمتر بازدارد. یک نمونه از این کارها چک کردن لامپها، پنجرهها و درهای خانه قبل از خواب است.
اگر این کار را نکنیم وسوسه میشویم که برگردیم و آن را انجام دهیم. ممکن است دوست داشته باشیم که همیشه قهوه یا چای خود را در زمان و مکان و با افراد خاصی بنوشیم. این عادت به ما کمک میکند از استرس روزانه دور شویم و احساس کنیم چیزی تغییر نکرده است در حالی که عادتی که ممکن است ما را تسلی دهد گاهی میتواند آزاردهنده، تحمیلی و نگران کننده باشد.
اگر میل شدید برای انجام یک رفتار یا عادت، خیلی قوی باشد و نتوانید در مقابل آن مقاومت کنید آن وقت است که میگوییم این عادت به وسواس تبدیل شده است. این افکار وسواسی و رفتارهای غیرارادی وسوسه معمولا وقتی مشکل ساز میشوند که زندگی بزرگسالان یا نوجوانان را تحت تاثیر قرار میدهد و باعث افزایش استرس و نگرانی میشود.
این که آیا کودکان هم دچار وسواس میشوند یا نه همواره مورد بحث بوده است. سن بروز وسواس به طور متوسط حدود ۱۱ ۱۲ سالگی است و بروز آن غالبا به طور تدریجی است، گرچه در برخی موارد بروز ناگهانی هم گزارش شده است. شکل گیری وسواس و بروز کمرنگ علائم آن از سنین پایین قابل مشاهده است. ویژگی وسواس کودکانه این است که کودکان بر خلاف بزرگسالان به بی اساس بودن افکار یا رفتار خود آگاهی ندارند.
برخی از رفتارها میتواند بیانگر وسواس در کودک باشد، مثلا کودکی که هنگام غذا خوردن حتما باید در جای خاصی بنشیند و در غیر اینصورت دچار اضطراب و بی قراری زیادی میشود و از غذا خوردن امتناع میکند یا ممکن است اصرار داشته باشد که هنگام خواب ملحفه و رختخواب اش به شکل خاصی قرار بگیرد یا مناسک خاصی را مثل سه بار بوسیدن بابا و سه بار بوسیدن مامان را حتما انجام دهد وگرنه دچار اضطراب میشود و از خوابیدن امتناع میکند، یا ممکن است کودکی به حفظ تقارن در چیدن اسباب بازیهایش بسیار حساس باشد، و در غیر این صورت آنقدر سرو صدا و قشرق به پا کند تا شرایط دلخواه او فراهم شود.
در بعضی از کودکان سنین دبستانی ممکن است عقاید خرافی وسواس گونه پدیدار شود، مثلا هر روز با پای راست باید از خانه بیرون بیاید و بعد قدمهایش را جفت کند، در غیراین صورت اتفاق بدی برایش میافتد. یا ممکن است معتقد باشد اگر با یک پا به توپ لگد زد باید با پای دیگر هم حتما لگد بزند.گاهی وسواس به شکل کندی در کار نمودار میشود. کودکی که انجام اعمال معمول روزانه اش بیش از حد طول میکشد، مثل مسواک زدن، غذا خوردن، توالت رفتن، لباس پوشیدن، این کندی میتواند بیانگر وسواس باشد. در کودکان دبستانی زیاد پاک کردن و اصلاح مکرر کلمات به طوری که ممکن است بارها کلمه ای را بنویسد و پاک کندو در نهایت هم راضی نشود، میتواند هشدار دهنده وسواس باشد.
افکار وسواسی
نگرانی زیاد درباره رخ دادن اتفاق بد و ناگوار، تکرار کردن کلمات یا عبارات، عدم اعتماد و خودناباوری، تمیز کردن بیش از حد، تکرار چک کردنها، شستن مرتب دستها، کندن مو یا پوست، تعدادی از این افکار وسواسی هستند. افکار و عادتهای وسواسی میتواند برای بچهها بسیار آزاردهنده باشد و باعث استرس و نگرانی آنها شود. گاهی افراد از دلیل وسواس، عادتها و افکار تحمیلی خیلی آگاه نیستند اما اغلب میترسند که اگر این عادت را ترک کنند اتفاق بدی رخ دهد یا کنترل ذهنشان را از دست بدهند. مطالعات نشان میدهد که از هر صد کودک یک نفر مشکل وسواس و عادتهای وسواسی را تجربه کرده است. گرچه این مشکل بیشتر برای کودکی به وجود میآید که معمولا یکی از اعضای خانواده اش با این مشکل روبرو است.
بچههایی که استرس دارند یا زندگی شان با تغییرات بزرگ و ناگوار مثل استرس امتحان، اختلافات خانوادگی، انزوای اجتماعی یا مصیبت بزرگ همراه بوده است بیشتر دچار مشکل وسواس میشوند. معمولا این کودکان خیلی نگران و آشفته هستند ومیترسند دیگران فکر کنند آنها دیوانه اند.
شایع ترین نشانههای رفتارهای وسواسی
شناخت علائم و نشانههای این اختلال در اغلب کودکان وسواسی قدری مشکل است؛ زیرا بچهها قادرند خیلی ماهرانه افکار و رفتارهای وسواس گونه خود را مخفی نگه دارند. گاهی نیز والدین توانایی کشف افکار و اعمال وسواسی آنها را ندارند. به طور کلی رایج ترین افکار و رفتار وسواسی کودکان عبارتند از:
– ترس از گرد و خاک و عفونت و بیماری که با شستشوی وسواسی همراه شود، از جمله شایع ترین نشانههای رفتار وسواسی است. افکار وسواسی هراس از کثیفی و عفونتها و نیز اعمال وسواسی است که با شستشوی فراوان و نامتناسب همراه است.
ترس از کثیفی و عفونت، اغلب در هر دو گروه دختران و پسران مشاهده شده است. به عنوان مثال وقتی که یک کودک و یا نوجوان هر ۱۰ دقیقه یک بار و یا به دفعات مشخصی در روز(متجاوز از ۱۰۰ مرتبه یا بیشتر) دستش را بشوید، اگر با وجود عادتهای وسواسی در شستشو، از این گونه اعمال بر حذر داشته شود، شدیدا احساس ناخوشایندی کند و یا رفتار خشنی از خود بروز دهد، مبتلا به وسواس است. بعضا شستشوی وسواسی چنان شدید می شود که به خشکی مفرط پوست دست و پا، حساسیت و پوسته شدن و حتی کنده شدن پوست بدن و نهایتاً مشکلات جدی تر می انجامد. دومین نشانه شایع از علائم وسواس، چک کردنهای مداوم است. کودکی که از علائم وسواس به صورت چک کردن در عذاب است، به طور مداوم و بکرات موارد خاصی را چک می کند. به عنوان مثال، هر ۵ دقیقه یک بار به در منزل سر می زند تا مطمئن شود کاملا بسته است و یا اطمینان یابد که پدر و مادرش در منزل هستند. بعضی از این کودکان به علت داشتن علائم وسواسی ممکن است ساعتها پشت در بایستند.
– یکی دیگر از انواع شایع افکار وسواسی به بیماری و مرگ مربوط می شود. به افکار وسواسی در ارتباط با بیماری، غالبا مالیخولیا گفته می شود که کودک همواره فکر می کند به نوعی بیماری مبتلا است. کودک در ذهن خود به بررسی این افکار می پردازد و هر قدر که سعی می کند در مقابل آنها مقاومت کند، متاسفانه موفق نیست.
– تمایل به پاکیزگی و نظم. نیاز به ایده آل بودن در بسیاری از کودکان خصوصا در مراحل خاصی از رشد دیده شده ولی اگر این تمایل تقویت و یا در آن زیاده روی شود، می تواند نشانه ای از وسواس باشد که تصحیح چندین و چند باره تکالیف شب و یا غلط گیری و پاکنویس کردن مکرر یک نامه نمونههایی از این رفتار است.
بعضی از کودکان مبتلا به وسواس نظم، تمایل زیادی به نظم بخشیدن به امور دارند؛ مثلا همه وسایل اتاق باید در مکان خاصی و با نظم مخصوصی قرار گرفته باشد.پاره ای از کودکان مبتلا به شمارشهای وسواسی اند، مانند شمارش یک عدد خاص، شمارش با فواصل معین، شمارش ضمن حرکت. به عنوان مثال کودک احساس می کند باید تمام پنجرهها و یا منازل را در طول مسیرش بشمارد. این نوع شمارش چنان وسواسی است که اگر کودک شک کند آیا بدرستی شمارش را انجام داده یا خیر، باید مجددا از ابتدا شروع به شمردن کند. پاره ای از کودکان با علائم وسواس، تصاویر ذهنی ناخواسته و مزاحمی از صحنههای خشونت و زشت دارند. غالبا این افکار آن چنان آشفته و بی ربط هستند که دوستان یا والدینشان بندرت به صحبتها و افکار آنها گوش می دهند.
کندی وسواس بیشتر در بزرگسالان مبتلا به وسواس و بندرت در کودکان دیده شده است که این عارضه بیشتر در ارتباط با ناتوانی در تصمیم گیری امور حتی مسائل روزمره ساده باشد. به عنوان مثال کودک و یا نوجوان مبتلا در مورد این که آیا لباس قرمزرنگ را بپوشد یا آبی رنگ را دچار سردرگمی شده و در نتیجه در تصمیم گیری فلج میشود. تحقیقات نشان داده که اکثر کودکان فقط رفتار وسواسی دارند و افکار وسواسی در آنها دیده نشده در حالی که احتمال عکس این قضیه در بیماران بزرگسال بیشتر است. به هر حال همه کودکان همیشه یک نوع علامت وسواس را ندارند و علائم در کودکان، متفاوت است.
اهمیت شناخت اولیه
اگر در همان مراحل اولیه که بیماری کودک(وسواس) شناخته شد تحت درمان قرار گیرد، خیلی بهتر است. در غیر این صورت، آداب رفتاری و رفتارهای اجتنابی، فرصت رشد کردن خواهند داشت و در نتیجه وسواس به دیگر قسمتهای زندگی فرد گسترش می یابد. گفتنی است نیمی از افراد بزرگسال مبتلا به این اختلال، در کودکی نیز این ناراحتی را داشته اند. وسواس معمولا بر اثر گذشت زمان تغییر می کند. کودکی که وسواس شستن دارد، وقتی بزرگ تر می شود ممکن است وسواس کنترل کردن نیز داشته باشد. دقیقا نمیدانیم چرا در دوران کودکی این علائم در بعضی از افراد دوره ای و در بعضی دیگر مزمن و دائمی هستند. آن چه ما بخوبی می دانیم این است که شناخت و درمان آن در مراحل اولیه، نتایج بسیار مفیدی به بار می آورد، به طوری که فرد را در بزرگسالی از شر آن خلاص میکند. در واقع تشخیص وسواس در کودکان همانند تشخیص آن در بزرگسالان است، با این تفاوت که کودکان نسبت به موقعیت و شرایط خود چندان آگاهی ندارند. کودکان برخلاف بزرگسالان نمی فهمند وسواس آنها غیرمنطقی یا نتیجه یک بیماری است.(اگر چه کودکان این رفتار خود را احمقانه و غیرضروری میدانند.)
چه زمانی رفتارهای وسواسی بیمار ی تلقی میشود؟
تکرار بعضی از اعمال مانند چک کردن و انجام بعضی از آداب و یا کندی در بعضی از کارها ممکن است برای هر فردی پیش بیاید، هنگامیکه شدت نشانهها طوری باشد که در زندگی طبیعی و کارکرد فرد اختلال ایجاد کند باید به عنوان یک بیماری جدی تلقی شود. در کودکان بروز رفتارهای وسواسی ممکن است موقتی و در پاسخ به تنش محیطی یا یک موقعیت استرس زا باشد، در اینصورت به تدریج نشانهها کمرنگ شده و خود به خود از بین میرود. اما در صورتی که نشانهها دوام پیدا کند، سبب اختلال تعامل اجتماعی، بازی و شادکامیکودک میشود و خود انگیختگی و خلاقیت کودک کاهش پیدا میکند. در اینصورت باید نشانهها جدی گرفته شود و با درمانگر متخصص کودک مشورت شود.
چگونه بفهمیم کودک یا نوجوان ما دچار افکار یا رفتار وسواسی شده است؟
آیا آنها وقت زیادی برای انجام کار عادی صرف میکنند: مثل شستن دست یا لباس پوشیدن؟
آیا آنها وقت زیادی برای انجام تکلیف مدرسه صرف میکنند؟
آیا آنها وقت زیادی برای شروع یک کار صرف میکنند؟
آیا آنها کار خود را چند بار چک و بررسی میکنند؟
آیا نگران مرتب کردن و گذاشتن اشیا سر جای خود هستند؟
آیا آنها رفتار خاصی را خیلی تکرار میکنند مثل لمس کردن کلید برق یا دسته در؟
آیا آنها بیش از حد به اعداد و کلمات توجه نشان میدهند؟
آیا به نظم و تقارن خیلی اهمیت میدهند؟
به خودتان فکر کنید
ممکن است تشخیص این رفتار از سوی افراد نزدیک کودک دشوار باشد. اگر تنها به احساسات خود (خشم، ناامیدی و …) واکنش نشان میدهید ممکن است نتوانید به فرزندتان کمک کنید. بهتر است احساس و افکار ناامیدکننده را از خود دورکنید.
چه کاری نباید کرد؟
هرگز آنها را به خاطر عادت یا وسواسی که دارند مسخره نکنید.
هرگز کودک یا نوجوان خود را ترغیب نکنید عادت یا رفتار وسواس آمیزش را تکرار کند، به این دلیل که فقط به او آرامش میدهد چون با گذشت زمان ترک آن رفتار دشوار خواهد بود. هرگز با تنبیه بدنی سعی نکنید او را مجبور به ترک عادت کنید.
چه موقع با متخصص یا روانشناس مشورت کنیم؟
اگر رفتار یا افکار وسواسی کودک شما خیلی شدید و حاد بود به گونه ای که او را از کارهای روزانه مثل مدرسه رفتن بازمیدارد و یا شستن بیش از حد دست باعث مشکلات پوستی مثل اگزما شده است. اگر با وجود کوشش و همکاری شما بهبودی در رفتارش حاصل نشد و روز به روز وخیم تر شد و نشانه ای از بهبودی مشاهده نشد.
چه کار میتوانید بکنید
کار نادرست درباره بچههای وسواسی این است که بگذارید عادتهای خود را تکرار کنند تا احساس راحتی و آرامش کنند. در حقیقت متوقف کردن آنها از تفکر و رفتار وسواسی یکی از چیزهایی است که در دراز مدت باعث میشود آنها احساس بهتری پیدا کنند. به یاد داشته باشید که تکرار افکار و عادات وسواسی، آنها را روز به روز مضطرب تر و نگران تر میکند. بنابراین با آرامش به آنها نزدیک شوید و آنها را تشویق کنید ترس و عادتهای خود را توضیح دهند. انتظار نداشته باشید فورا با شما همکاری کنند. باید ببینید چه چیزی باعث به وجود آمدن عادت یا وسواس شده است؟میگنا دات آی آر.چه مدت و چه موقع است که این افکار و عادات آنها را آزار میدهد؟ تا آنجا که میتوانید در این زمینه اطلاعات کسب کنید و اجازه دهید کودک یا نوجوان شما هم مطلع شود. با کسی که میتواند کمک کند، مشورت کنید.
هر مشکلی که میتواند روی او تاثیر بگذارد مثل اختلافات خانوادگی، استرس و زورگویی را از او دور کنید.
به او اطمینان دهید که این افکار و عادات رایج اند و اکثر مردم تجربه آن را دارند. یک مثال از خودتان بزنید که مثلا قبل از خواب لامپها و در و پنجره را چک میکنید. به سخنان او خوب گوش کرده و به آن اهمیت بدهید. به او بگویید که میدانید ترک کردن این عادات ابتدا کمیدشوار است.
از زبان و لحن خاص و متناسب با سنشان برای توضیح افکار و رفتار آنها استفاده کنید. تکنیکهای آرامبخش را به آنها یاد دهید گرچه به کارگیری تکنیک آرامش نباید در زمان خاصی استفاده شود. در حالی که تلاش میکند عادتی را ترک کند، چون ممکن است این آرامش بعدا بخشی از عادات شود. آنها را تشویق کنید و حمایت کنید.
کودک یا نوجوان را ترغیب نکنید که احساساتش را سرکوب کند. وقتی به او در راه ترک وسواس و عادت کمک کنید به طور طبیعی این نگرانیها کم کم فروکش میکند.
کمک کنید اعتماد به نفس و توانایی اش را برای ترک وسواس بالا ببرد و انرژی و زمان بیشتری صرف ترک افکار و رفتارهای تحمیلی کند.
چه کنیم که کودکانمان وسواسی نشوند؟
وسواس جزء اختلالهای اضطرابی است که از دو عامل وراثت و محیط نشات میگیرد. عامل وراثت ممکن است مستعد بودن فرد برای ابتلا به وسواس را تعیین کند و عوامل محیطی تسهیل کننده و فراهم کننده شرایط بروز بیماری شود. به طور کلی پژوهشها نشان داده اند که سهم محیط در بروز وسواس بسیار زیاد است و این به آن معناست که میتوان از بروز وسواس پیشگیری کرد.
الگو برداری کودک از بزرگسال وسواسی میتواند بروز وسواس را تسهیل کند. معمولا وقتی کودکی دچار وسواس میشود، میتوان رد پای وسواس را در والدین یا دیگر افراد بزرگسال مهم زندگی کودک مشاهده کرد. ممکن است پدر یا مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، خواهر، برادر یا یک بزرگسال نزدیک که روی کودک تاثیر میگذارد دچار وسواس باشد. در این صورت هم با اوامر و دستورات وسواسی اش کودک را به رفتار وسواسی سوق میدهد و هم با الگو برداری ناهشیار کودک این رفتارها در او تقویت میشوند. بنابر این اگر خودتان دارای رفتارهای وسواسی یا افکار وسواسی هستید، و نگران وسواس فرزندتان هستید، ابتدا به به مداوا و رفع نشانههای خود بپردازید. تنشها: وجود نزاع و تنش در خانواده و عدم وجود امنیت روانی و صمیمیت در خانواده سبب اضطراب در کودک میشود و در صورت مستعد بودن کودک به وسواس، کودک با رفتارهای وسواسی تلاش میکند تا اضطراب اش را کاهش دهد.
تلاش کنید تا جوی آرام و ایمن برای کودکتان فراهم کنید. سخت گیریهای مکرر، کمال طلبی والدین و داشتن انتظارات بالاتر از سطح سن کودک، عدم گذشت در برابر خطاهای کودک، تنبیه و وجود جو مستبدانه و انعطاف ناپذیر، ریشههای وسواس را در کودکان آبیاری میکند. از کودکتان انتظارات فراتر از حد توان و رشد عقلی آنها نداشته باشید و در برابر خطاهای کودک بی گذشت و غیرمنعطف و تنبیه گر بر خورد نکنید.
نقش خانواده در درمان
در شیوه عکسالعمل نشان دادن در مقابل کودک مبتلا به وسواس، بین اعضای خانواده معمولا اختلاف نظر وجود دارد. به عنوان مثال، یکی ممکن است روش مراقبت کننده در پیش گیرد، دیگری ممکن است کاملا مخالف باشد و خشمگین شود و یکی هم ممکن است روش عاطفی در پیش بگیرد و بخواهد خارج از جو خانواده به کودک مبتلا به وسواس کمک کند. با این حال، همه این عکس العملها برای کمک کردن به کودکی است که مبتلا به وسواس است و خانواده او را دوست دارند. در حقیقت دخیل کردن خانواده، خصوصا پدر و مادر در درمان کودک مبتلا به این بیماری، ضرورتی انکارناپذیر است. تجربه درمانگران حاکی از آن است که خانواده شدیدا در بروز علائم وسواسی یا سیستم وسواسی کودک نقش دارد. به عنوان مثال یکی از ملاحظات والدین این است که آنها هیچ گونه مهمانی به منزل دعوت نمی کنند، چرا که افراد تازه وارد با خود ناپاکی و باکتری را به منزل می آورند و احتمالا هیچ گونه رابطهای با اعضای فامیل، دوستان و آشنایان وجود ندارد و کودک نیز هراس دارد مبادا به میکروبهایی که از منازل دیگران آورده می شود مبتلا شود. بارها دیده شده که مادر لباس و ملحفههای کودک را چندین بار میشوید تا ترس فرزندش را در این رابطه کاهش دهد. اطمینان دادنهای مکرر حتی تا صد بار بیشتر در روز درباره یک مساله خاص یا اختصاص دادن تمام یک بعد از ظهر به مراسم وسواسی کودک طرز عمل بسیاری از والدین است. والدین کودکان مبتلا به وسواس همانند بیشتر والدین که کودکان شان به بیماریهای روانی دیگری مبتلا هستند، از احساس گناه رنج می برند و احساس می کنند نمی توانند بخوبی از پس کارها برآیند. خود بیمار نیز مسئولیت رنج و عذاب خانواده اش را متوجه خود می بیند و احساس می کند همه چیز در نتیجه اشتباهات اوست.
به واسطه این گونه افکار باید بدانیم هر نشانه وسواس چگونه بر فرد فرد اعضای خانواده و نیز کل خانواده به عنوان یک مجموعه تاثیرگذار است. مهم ترین نکته این است که به یاد داشته باشیم وسواس، یک بیماری واقعی است که کودک و کل خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد. در جریان مشاورههای خانوادگی، میزان درگیر شدن والدین با تمرینهای خانگی بیمار(کودک) موضوعی مهم به حساب می آید. باید به یاد داشت در بسیاری از کودکان که بشدت تحت تاثیر این بیماری قرار دارند، روند بیماری سخت و ماندگار است که تا پایان عمر شکلهای مختلف با درجات مختلفی از علائم وسواسی را تجربه خواهند کرد.
روشهای درمان اختلال وسواس در کودکان
معمولترین روش درمان که در مطالعات نیز به عنوان موثرترین راه در درمانهای کوتاه مدت و بلندمدت شناخته شده، ترکیبی از رفتاردرمانی، شناختدرمانی و کاربرد داروست. در شکلهای خفیف وسواس، رفتار درمانی به تنهایی کافی است، اما در موارد پیچیده تر وسواس، درمان با دارو نیز ضروری به نظر میرسد. یک برنامه رفتار درمانی میتواند در درمان کودکان مبتلا به وسواس موثر باشد. این روش باید دقیقا به کار گرفته شود و در واقع تمرینی کاملا اختصاصی است.
حمایت والدین کودک در اجرای این برنامه در منزل بسیار مهم است و به طور کلی هر چه بیمار کم سن تر باشد، مشارکت والدین در درمان این بیماری باید جدی تر باشد. در اجرای مراحل درمان اولین نکته این است که کودک و خانواده او باید بدانند وسواس اختلالی است که خود کودک(بیمار) در ایجاد آن هیچ گونه مسئولیتی ندارد. ممکن است کودک و حتی خانواده او بر اثر تکرار اعمال وسواس خسته و عاجز شوند. باید وسواس به عنوان اختلالی تصور شود که بر کودک تحمیل شده و او قربانی این بیماری است و مبارزه علیه بیماری به شکل درمان باشد.
گام بعدی، تعیین ابعاد اعمال وسواسی است، در چه موقعیتهایی این اعمال ظاهر می شود و چند وقت یک بار کودک مورد هجوم افکار وسواسی است که در این خصوص توصیه شده فهرستی از علائم وسواسی بیمار را مطابق با گفتههای خودش تهیه کنیم.
گروه دیگری از رفتار درمانگران که روشهای خود را بر پایه دیدگاه شناخت درمانی استوار کرده اند نیز برای درمان اختلال وسواس در کودکان سعی می کنند ابتدا به کودک بیاموزند چگونه می تواند احساسات و افکارش را درباره فکر و عملی که انجام می دهد، تغییر دهد. برای مثال، اگر کودکی وسواس دست شستن دارد، از او می خواهند دستهایش را کثیف کند و بکوشد بدون آن که چندین بار دستهایش را بشوید به بازی خود ادامه دهد و فقط در انتهای بازی دستش را بشوید. در این روش تغییر نگرش کودک درباره کثیفی و آلودگی مدنظر است.
روشهای درمان رفتاری، زمانی که اعضای خانواده هم درگیر حل مشکل شوند، بهترین شیوه درمان محسوب می شود. در مورد دارو درمانی می توان گفت دارو، یک جادو نیست که فورا علائم وسواسی را به طور کامل زائل گرداند، ولی به هر حال کودکان پس از مصرف دارو حس می کنند که هجوم افکار وسواسی شان به مراتب کمتر شده و احساس نیاز به تکرار اعمال و آداب وسواسی کم کم رنگ باخته است. زندگی کودک خود را به عنوان یک باغچه در نظر بگیرید. افکار و اعمال وسواسی به عنوان علفهای هرز تمام شاخ و برگ و ریشه درختان باغچه را گرفته و هر لحظه به رشد و نمو خود ادامه می دهند. به منظور قلع و قمع کردن آنها به طرق مختلف از قبیل هرس کردن(دارو درمانی) یا کاشتن درختان جدید(از قبیل افزایش فعالیتها و کارهای مورد علاقه بیمار) و از همه مهم تر تغییر شیوههای طرز تلقی اقدام کنید.
یکی از روشهایی که احتمال رشد و نمو مجدد علفهای هرز را از میان می برد، این است که وقتی آنها را هرس می کنید باید از ریشه قطع کنید نه این که فقط شاخ و برگهای ظاهری و رویی آنها را از میان ببرید. قسمتهایی از وسواس ممکن است در زندگی کودک شما به صورت خیلی ظریف باقی بمانند. بکوشید روی آنها کار و به طور کامل آنها را از ریشه نابود کنید.
منبع: migna.ir